نوشته های علی رسولی

اینجا نوشتن و فکر کردن را می آموزم

نوشته های علی رسولی

اینجا نوشتن و فکر کردن را می آموزم

طبقه بندی موضوعی

تمرکز بر خود

شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۵۰ ب.ظ

وقتی که از شرایط فعلی خودمون و اطرافیانمون (چه در محیط خانواده و چه در محیط کسب و کار) راضی نیستیم و شرایط بهتری رو در ذهن خودمون تصور می کنیم، در ما کشش و انگیزه ای برای تغییر شرایط موجود و حرکت به سمت حالت ایده آل و مطلوب ایجاد میشه. شروع می کنیم به انجام کارهای جدید و متفاوت و تلاش و کوشش بیشتر. کتاب های مختلف می خونیم یا کلاس های آموزشی شرکت می کنیم و کارهایی انجام می دهیم که قبلا حاضر به انجامشون نبودیم.تا اینکه نتایج اولیه کارها، تمرین ها و تلاشهامون ظاهر میشن و آرام آرام شروع می کنیم به رشد و پیشرفت.

بتدریج متوجه می شویم که ما از نظر نگرش، دانش یا مهارت از اطرافیانمون فاصله گرفته ایم (اما همچنان با وضع مطلوب خودمون فاصله داریم). در واقع در وضعیتی بین "حالت ایده آل و مطلوب خودمون" و "متوسط اطرافیان خودمون" قرار داریم. در این وضعیت وسوسه می شویم که به پشت سرمون نگاه کنیم و چیزهایی که باعث موفقیت و رشد ما شدند رو در اختیار اطرافیانمون قرار بدیم تا اون ها هم رشد کنند و زندگی و کار مطلوب تری رو تجربه کنند.



هر چقدر که از متوسط اطرافیان فاصله می گیریم، این کشش و وسوسه ی کمک به اطرافیان در ما شدیدتر و قویتر میشه تا اینکه در یک نقطه ای ممکنه برگردیم و بجای ادامه راه و تمرکز بر رشد و تقویت توانمندی های خودمون، روی رشد اطرافیانمون تمرکز کنیم و سعی کنیم اون ها رو هم وادار به تغییر کنیم. در این نقطه، مسیر رشدمون متوقف شده و همه انرژی و توانمون صرف متقاعد کردن دیگران برای تغییر و درگیری با آن ها میشه. بعلاوه ما هنوز تمایز آشکاری با اطرافیانمون نداریم، به موفقیت چشمگیری نرسیده ایم و حرف هایمان چندان برایشان متقاعد کننده نیست و لذا تلاش ما برای ایجاد تغییر و بهبود در وضعیت دیگران با دشواری های بسیاری همراه خواهد بود.

از طرف دیگر، ما که مستقل از دیگران نیستیم و بالاخره در یک نقطه ای باید برگردیم و آموخته هایمان یا منافع و دستاوردهایشان را در اختیار دیگران و اطرافیانمان نیز بگذاریم و به آن ها نیز در پیمودن مسیر رشدشان کمک کنیم. اما این نقطه کجاست؟

چه زمانی می توانیم بدون اینکه از رشد شخصی خودمان باز بمانیم، به دیگران نیز کمک کنیم؟

رشد یک دانه تا تبدیل شدن آن به درخت تنومندی را تجسم کنید. در سال های ابتدایی که دانه رشد می کند، وقتی سر از خاک برمی آورد و تبدیل به نهال می شود، همچنان نیاز به مراقبت و توجه دارد. نهال کوچک درخت نمی تواند به فرد دیگری کمک کند و منفعت برساند. اولین کسی که بخواهد بر آن تکیه کند، نهال را خواهد شکست و باعث توقف رشد آن برای همیشه خواهد شد. در این سال ها، نهال درخت باید همه ی تمرکز خود را بر جذب مواد غذایی و رشد و تقویت بیشتر خودش بگذارد. تا اینکه بتدریج بعد از چند سال، تبدیل به درخت مستقل و تنومندی می شود و میوه می دهد. در اینجاست که دیگران می آیند و از سایه و میوه این درخت استفاده می کنند.

بنظر من، برای یک انسان نیز وقتی که در یک زمینه خاصی رشد می کند، چنین حالتی متصور است. در ابتدای رشد، بایستی صرفا بر خودش و تقویت توانمندی ها و مهارت هایش تمرکز کند، تا زمانی که آنقدر در آن زمینه متمایز شود که دیگران داوطلبانه به سراغ او بیایند و از دانش و مهارتش استفاده کنند. انسان ها وقتی که خودشان به دنبال چیزی می روند، آمادگی بیشتری برای پذیرش آن و تغییر دارند، نسبت به زمانی که یک نیروی بیرونی بخواهد آن ها را متحول کند.

بطور خلاصه، اگر در سال های اول رشد خودمان، وسوسه شویم و سعی کنیم به دیگران نیز کمک کنیم و منفعت برسانیم، برای همیشه از رشد باز خواهیم ماند.

این مطلب رو دکتر شیری در کانال تلگرامی خودش به شکل دیگری بیان کرده:


پینوشت: در مسیر رشد و پیشرفت، همواره حالت مطلوب و نهایی خودمان را در نظر بگیریم و نه متوسط فعلی کسانی که در اطرافمان هستند را.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۳/۱۳

نظرات  (۳)

متنت را می پسندم.
حرف معمولا مقاومت ایجاد می کنه یا جدی گرفته نمیشه؛ ولی رفتار با خودش کشش ایجاد می کنه. وقتی دیگران تغییر مثبتی را از یک فرد ببینند، خودشان طالب میشن و توی این حالت اثرگذاری به مراتب قوی تره.
یه سوال که ذهنم رو مشغول میکنه تاثیر اطرافیان روی آدمه. همیشه افرادی در طول تاریخ بودن که از سطح درک جامعشون بالاتر بودن طوری که جامعه اونها را درک نمی کردن؛ ولی عموما افراد از سطح دوستان و اطرافیانشون بالاتر نمیرن. دلیل این موضوع چی میتونه باشه؟ ترس از تنهاییه؟ همین بازگشت به عقبه؟ یا اینکه فضا برای رشد افراد در همون محیط بدون هجرت به محیط دیگه فراهم نیست؟ چقدر هر کدوم از این عوامل میتونه موثر باشه؟
روح الله عزیز ممنون که متن رو خوندی.
قطعا دلایل بسیاری وجود داره که "هیچکس از متوسط اطرافیانش چندان فراتر نمی رود". این موضوع رو محدرضا شعبانعلی در روزنوشته هاش در لینک زیر بعنوان یکی از قوانین کسب و کار خودش بیان کرده (در کامنت ها هم کمی بیشتر توضیح داده):
http://mrshabanali.com/%d9%82%d9%88%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%86-%d9%85%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d9%86%db%8c%d8%a7%db%8c-%da%a9%d8%b3%d8%a8-%d9%88-%da%a9%d8%a7%d8%b1-%db%b1/comment-page-1/#comments

 اما من هم به سهم خودم سعی کردم به این موضوع فکر کنم.
اطرافیان در نظر من تمام کسانی هستند که ما ازشون داده و اطلاعات دریافت می کنیم. پس اطرافیان ما غیر از خانواده و دوست و آشنا، میتونه شامل نویسنده ای باشه که از طریق کتابش اطلاعاتی رو به ما منتقل می کنه. با این فرض، ممکنه یک نویسنده مرده نقش بسیار پر رنگ تری در اطرافیان من داشته باشه تا یکی از اعضای خانوادم.
نهایتا هر آنچه که ما از قدرت تحلیل و درک و تفکر داریم، در مغزمون ذخیره شده است. در واقع همه تجربیات ما در نهایت در قالب اطلاعات وارد مغزمون میشه و ما اونها رو پردازش می کنیم و مدل ذهنی خودمون رو شکل می دیم. پس دو عامل اساسی در اینجا وجود داره:
1- اطلاعات ورودی
2- قدرت پردازش مغزمون (یک چیزی مثل هوش)
اگر اطلاعاتی که ما از ابتدای کودکی از اطرافیانمون دریافت می کنیم و وارد مغزمون میشه، اطلاعات بی ارزش و ناچیزی باشه، ما چقدر شانس داریم که با پردازش اون اطلاعات به سطح درک و  مدل ذهنی ارزشمندی برسیم؟
کمی خودمانی بگم: اگر همه ی چیزی که من هر روز میشنوم راجع به قیمت پیاز و سیب زمینی و شایعات تلگرامی و دعواهای سیاسی و مسائل معیشتی باشه و تمام ذهنم معطوف به اینها باشه، چقدر احتمال داره من درباره مسائل عمیق تری فکر کنم و سطح درک بالاتری رو کسب کنم؟ و مثلا موقع خرید پیاز برگردم و فکر کنم یک جوانه پیاز که از میلیون ها سلول و میلیاردها مولکول تشکیل شده، از کجا می داند که چطور باید رشد کند و به چه شکلی درآید؟
این موضوع "فراتر نرفتن از متوسط اطرافیان" در وهله اول ناامیدکننده است، اما از طرف دیگر نیز این نوید رو میده که اگر ما اطرافیانمون رو به دقت انتخاب کنیم، میتونیم رشد کنیم و به متوسط اطرافیان برسیم. میتونیم بجای همنشینی با مجریان تلویزیون و آدم های سطحی، با بزرگترین متفکرین تاریخ همنشین باشیم، به حرف هاشون گوش بدیم و مدل ذهنیشون رو بشناسیم.
درسته. این دو عامل هر دوتاشون موثرند. بیشتر مثالها راجع به عامل اول بود. اتفاقا اطرافیان روی هر دو تا عامل تاثیر دارند.
اگه فرد توی محیطی باشه که افراد قدرت تحلیلشون در حد صفر! یا بهتر بگم انتقال اطلاعات به صورت کپی پیست باشه، مسلما اون مهارت تحلیل اطلاعات (عامل دوم) هم رشد نخواهد کرد.
به این فرد گرانبهاترین اطلاعات رو (حتی اقیانوسی از اطلاعات) هم بدی در حد ظرفیت خودش اون رو میفهمه.
ممنون بابت توضیحات خوبت.
موفق باشی.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی