نوشته های علی رسولی

اینجا نوشتن و فکر کردن را می آموزم

نوشته های علی رسولی

اینجا نوشتن و فکر کردن را می آموزم

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «موفقیت» ثبت شده است

تصور کنید در حال تماشای تلویزیون هستید که ناگهان صفحه آن خاموش می شود. اگر خودتان بخواهید آن را تعمیر کنید چه می کنید؟ احتمالا اتصال کابل برق آن را چک کنید یا داخل تلویزیون را باز کنید و بررسی کنید که کدام برد تلویزیون دچار سوختگی شده است. احتمالا برد سوخته را تعویض کرده و دوباره روشن شدن تلویزیون را چک کنید. تلویزیون یکی از ساده ترین چیزهایی است که ما روزانه با آن سر و کار داریم و احتمالا شما هم مانند من معترفید که کار چندانی برای تعمیر آن از دستمان برنمی آید.

ما در دنیای بسیار پیچیده و پر ابهامی زندگی می کنیم. به سختی می توانیم پیش بینی کنیم که نتیجه ی کارها و اقداماتمان چه خواهد بود. بعبارت دیگر ما نمی دانیم که برای اینکه محیط اطرافمان را تغییر دهیم بطوریکه بشکل مطلوب ما درآید، چه کارهایی باید انجام دهیم و اینکه پاسخ محیط در قبال کارهای ما چه خواهد بود.

والدین نمی دانند که  برای بهتر شدن وضعیت تحصیلی فرزندشان چه کار کنند؟ کدام یک از اقداماتشان موثر خواهد بود؟ سخت گیری بیشتر؟ تهدید و ترساندن؟ مهربانی و جلب علاقه فرزند به تحصیل؟ رفتن به مدرسه بهتر؟ معلم خصوصی گرفتن؟ مراجعه به مشاور تحصیلی؟ کتاب های تست؟

من نمی دانم برای موفقیت بیشتر (فرض کنیم که تعریف دقیقی از موفقیت در ذهن خودم دارم) چه کارهایی باید انجام دهم؟ آیا ادامه تحصیل تا مقطع پسادکتری باعث موفقیت من خواهد شد؟ یا بهتر است هرچه زودتر با تمام تمرکز و توانم به کار مشغول شوم؟

ما نمی دانیم که اگر درباره افزایش حقوق با مدیرمان صحبت کنیم چه خواهد شد؟ بازخورد و پاسخ مدیر چگونه خواهد بود؟ آیا در نظر او فردی پرتوقع جلوه خواهیم کرد؟ آیا با کل پیشنهاد ما را موافقت خواهد کرد یا صرفا بخشی از آن را خواهد پذیرفت؟ و هزاران سوال و ابهام دیگر.



اما در چنین فضایی و در این محیط پیچیده و پر ابهام ما چگونه می توانیم بدرستی تحلیل و تصمیم گیری کنیم و اقدامات موثری انجام دهیم؟

این سوالی است که من گاه و بیگاه با آن مواجه می شوم و هربار که مطلبی مرتبط با این سوال می خوانم (از جمله سری درس های مدیریت در شرایط ابهام یا درس های مدل ذهنی در متمم) ، سعی می کنم به نحوی به این سوال پاسخ دهم. ادامه این مطلب، نتایج تلاش ناشیانه من برای فکر کردن به پاسخ سوال فوق است:

مغز کم مصرف و 40 واتی ما، مدل ها و تصاویر ساده شده ای از محیط را می سازد که ما به کمک این مدل ها و پیشفرض ها، پیش بینی می کنیم که: اگر فلان کار را انجام دهم، فلان خواهد شد. و بر پایه همین مدل ها دست به اقدام می زنیم و بازخورد و پاسخی از محیط دریافت می کنیم که آیا همه چیز مطابق پیش بینی ما پیش رفت یا خیر.

اگر بازخوردها مطابق انتظارمان نباشد (نتیجه موردنظرمان را نگیریم یا مشکلمان حل نشود)، دو راه ممکن است در پیش بگیریم:

1- اقدام قبلی را با شدت بیشتری انجام دهیم (اصطلاحا چکش را محکم تر بکوبیم). معمولا وقتی این راه را در پیش می گیریم که باور و یقین کامل به مدل های ساده و پیشفرض های ذهنی خودمان داشته باشیم و براحتی حاضر نشویم آن را تغییر دهیم.

2- مدل ذهنی خودمان از آن مساله را تغییر دهیم.


البته در بعضی از موارد (مخصوصا موقعی که تغییر محیط آهسته و تدریجی است یا با تاخیر همراه است و برایمان محسوس نیست)، ما به بازخورد و پاسخ محیط توجهی نمی کنیم و هر بار که نتیجه موردنظرمان حاصل نشد، چکش را محکم تر می کوبیم و راه حل قبلی را با شدت بیشتری تکرار می کنیم. بعنوان نمونه پدری که با نمرات پایین فرزندش در درس ها مواجه می شود و پیشفرض ذهنی او اینست که:  "اگر با بچه سخت گیرانه تر برخورد و او را تنبیه کنم، از ترس من هم که شده بیشتر درس خوانده و نمرات بیشتر خواهد شد". با این مدلی که از محیط دارد، فرزندش را تنبیه می کند. اما چند ماه بعد مجددا با نمرات پایین او مواجه می گردد(بازخورد و پاسخ محیط). در اینجا بجای تردید در مدل ذهنی خودش، تنبیه شدیدتری را اعمال می کند و گاه این چرخه در تمام سال های تحصیلی ادامه پیدا می کند.

بعنوان نمونه دیگر، فردی را در نظر بگیرید که مدل ذهنی او اینست: "اگر تحصیلات بالاتری داشته باشم، درآمد بیشتری نیز خواهم داشت". این فرد مقطع کارشناسی درس خوانده و هنوز کار مناسبی پیدا نکرده، فکر می کند باید چکش را محکم تر بکوبد و تا مقطع کارشناسی ارشد تحصیلاتش را ادامه می دهد. و همینطور تا مقاطع پساپسادکتری ادامه می دهد و همچنان پاسخ موردنظرش را دریافت نمی کند. تا اینکه مجبور شود مدل ذهنی خودش را تغییر دهد.

درباره تغییر مدل ها و پیش فرض هایی که ما در ذهنمان ساخته ایم، چند نکته ناامیدکننده وجود دارد:

1- ما از مدل های ذهنی خودمان آگاه نیستیم و آن ها بصورت ناخودآگاه، اطلاعاتی که از محیط دریافت می کنیم، نحوه پردازش آن اطلاعات، تصمیم گیری و اقدامات ما را کنترل می کنند.

2- ما شواهد بسیاری در تایید مدل های ذهنی خودمان جمع آوری می کنیم و همواره در تایید و تثبیت آن ها می کوشیم و تا زمانی که سرمان به سنگ بخورد و مجبور به تغییر مدل های ذهنی مان شویم، حاضر به تغییر آن ها نیستیم.


همانطور که در مثال ها بررسی کردیم، مدل ها و پیش فرض های ذهنی ما در نتیجه ی کسب تجربیات فراوان (اقدام کردن مکرر و بازخورد گرفتن از محیط) تغییر می کنند که بسیار پرهزینه و زمان بر است و حتی ممکن است باعث هدر رفتن کل سرمایه و عمر ما شود. کم نیست تعداد کسانی که زحمات چند ساله یا تمام عمرشان را بر سر یک باور نادرست باخته اند درحالیکه حتی نسبت به باور ذهنی خودشان آگاه نبودند یا حاضر به تغییر آن نشده اند. برای کاهش هزینه های این تغییر، دو راهکار به ذهن من می رسد:

1- نسبت به مدل ها و پیش فرض های ذهنی خودم آگاه شوم و آن ها را ثبت کنم. در این رابطه در پست "آشکار کردن مدل های ذهنی" هم توضیحات مفصل تری نوشته ام.

2- تا حد ممکن، مدل ها و پیش فرض های خودم را از منابع معتبر و تحقیقات علمی کسب کنم. مدلی که در تحقیقات علمی بارها بصورت دقیق آزموده شده است، بسیار قابل اتکاتر از مدل و فرضی است که در یک لحظه به ذهن من می رسد و هیچگاه آزموده نشده است.

3- نسبت به نتایج اعمال و اقداماتم هوشیار باشم. در واقع آگاهانه، با قراردادن شاخص های دقیق و اندازه گیری هایی، تاثیر اقداماتم را رصد کنم. اگر پیشفرض من اینست که "با پخش تراکت بیشتر، افراد بیشتری با شرکت من آشنا شده و میزان فروش افزایش خواهد یافت"، با دقت، تغییرات در میزان فروش شرکت را اندازه گیری و رصد کنم و درستی پیشفرض خودم را بیازمایم.

میکرواکشن1: عبارت های "من فکر می کنم"، "به نظر من" ، "تجربه من نشان می دهد" ، "من باور دارم" و عبارت "تحقیقات نشان می دهند" را با دقت بیشتری در اغلب جملاتم بکار ببرم تا فراموش نکنم که چقدر می توانم به این گزاره و پیشفرضی که مطرح می کنم، تکیه کنم.

میکرواکشن 2: برداشت های خودم را از واقعیت و آنچه که هست جدا کنم. بعنوان مثال، بجای اینکه بگویم "هوا سرد است"، بگویم "من احساس سرما می کنم" یا بگویم "دمای هوا 17 درجه سانتیگراد است"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۵۴
علی رسولی

در پست های قبلی درباره آشکار کردن مدل های ذهنی صحبت کردیم. حال می خواهیم دو مدل ذهنی مختلف درباره ی رشد و پیشرفت در طول زندگی را رسم و شفاف کنیم.

مدل 1: معمولا مدلی که درباره رشد و پیشرفت در کار و زندگی در ذهن ما شکل می گیرد، بصورت زیر است:



هر روز در محل کار حاضر می شویم، وظایف محوله را انجام می دهیم و به خانه می رویم، و اگر شرایط کاری و حال و حوصله مان اجازه دهد، همزمان با کار شروع به ادامه تحصیل و کسب مدرک تحصیلی بالاتر می کنیم. در نتیجه ی کسب مدرک بالاتر و افزایش سابقه کار، احتمالا ارتقای شغلی بگیریم و یا حقوق ماهانه مان افزایش یابد. بعد از حدود بیست یا سی سال کار کردن و پرداخت بیمه، بازنشست شده و حقوق ماهانه بیمه را دریافت می کنیم. احتمالا بعد از آن سراغ کارهای موردعلاقه مان برویم و یا اینکه بدلیل کم بودن حقوق بازنشستگی بیمه همچنان مجبور شویم در دوران بازنشستگی هم به کار جدیدی بپردازیم.

مشکلی که در این مدل وجود دارد اینست که:

- بسیار کند و آهسته پیش می رود و خطرات بسیاری آن را تهدید می کنند.

- تنها اندوخته ی ما، پس انداز ماهانه مان خواهد بود که احتمالا صرف خرید ماشین یا خانه شود.

- ممکن است همزمان با کار کردن، فرصت و شرایط ادامه تحصیل را نداشته باشیم.

- احتمال کمی وجود دارد که کار و تحصیلات ما به همدیگر مربوط باشند و همدیگر را تقویت کنند.

- با انجام کارها و وظایف همیشگی، احتمال اخراج یا ورشکسته شدن بیشتر از احتمال ارتقای شغلی گرفتن است.

- درصورتی که به هر دلیلی مجبور به ترک محل کار شویم و در شرکت دیگری شروع به کار کنیم، احتمالا تمامی تجربیات و سابقه کاری ما از دست بروند و در کار جدید چندان مفید و مورد توجه نباشند.


مدل 2: مدل مفیدتری که به ذهن من می رسد، بر تقویت توانمندی ها و قابلیت های فردیم تمرکز دارد. یک چرخه ی تقویتی محور اصلی این مدل را شکل می دهد:

سعی می کنم کارها و وظایفم را با آگاهی و جدیت، به صورت حرفه ای، به بهترین شکل و بالاترین کیفیت انجام دهم. در نتیجه، می توانم مطالب بسیاری را با انجام کار و کسب تجربه یاد بگیرم. یادگیری از تجربیات باعث افزایش دانش، مهارت و تقویت توانمندی های فردی من می شود، لذا می توانم کارهای و وظایفم را با کیفیت و تسلط بیشتری انجام دهم. از طرف دیگر "تفویض پذیری" را در خودم افزایش داده و احتمالا کارها و مسئولیت های بیشتری به من تفویض خواهد شد و دامنه یادگیری و کسب تجربه من را گسترش خواهد داد. از طرف دیگر، تنها بر تجربیات خودم تکیه نکرده و همزمان با کار، مطالب موردنیازم را از طریق مطالعه یا شرکت در کلاس های آموزشی نیز یاد خواهم گرفت.

مطالب جدیدی که یاد می گیرم، کاملا در راستای آموخته ها و تجربیات قبلیم هستند و آن ها را تقویت می کنند. مطالب آموخته شده کریستالی از دانش و تجربه را شکل می دهند که با گسترش هر چه بیشتر آن، سرعت رشدش نیز افزایش می یابد. با طی شدن این چرخه، به انسان توانمندتری تبدیل خواهم شد. کسی که می تواند مسئولیت ها و کارهای سنگین تری را بپذیرد و به بهترین شکل و بصورت حرفه ای آنها را انجام دهد.

افزایش درآمد و جایگاه شغلی محصولات جانبی این چرخه هستند. هر لحظه ای که بخواهم محل کار خود را ترک کرده و به کار دیگری بپردازم، هزینه چندان زیادی را متحمل نشده و آموخته ها و توانمندی هایم را از دست نخواهم داد. از طرف دیگر، افزایش توانمندی ها منجر به کسب اعتماد بنفس و رضایت بیشتری شده و انگیزه برای کار و تلاش بیشتر را افزایش خواهد داد.


تمرکز بر کسب درآمد بیشتر (مدل 1) ممکن است باعث افزایش درآمد ما شود، اما منجر به افزایش رضایت ما از کار و زندگی نمی شود. در این مدل، برای مقابله با نارضایتی و سختی های ناشی از کار تکراری و تحصیل، ناچار به هزینه کردن از درآمدمان خواهیم بود.

تمرکز بر کسب توانمندی های بیشتر (مدل 2) باعث می شود که ما مستقیما از انجام کار حرفه ای و تقویت توانمندی هایمان لذت ببریم. و احتیاجی به خوشی های ناشی از هزینه درآمدمان نداشته باشیم. در واقع به نظر می رسد، در مدل 2 بیشتر می توانیم از لحظات کار و زندگی مان لذت ببریم و حتی احتمال اینکه در بلند مدت منجر به کسب درآمد و ثرت بیشتر شود، بالاتر است.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۲۱
علی رسولی
این مطلب را در ادامه مطلب قبلی با عنوان " خرد سیستمی 2: آشکار کردن مدل های ذهنی" می نویسم. در آن نوشته به اهمیت شفاف کردن مدل های ذهنی خودمان و نوشتن آن ها پرداختیم. با توجه به اینکه مدل ذهنی تعیین می کند چه چیزهایی را ببینیم، آن ها را چگونه تحلیل کنیم، چه تصمیم هایی بگیریم و چگونه عمل کنیم، پرداختن به مدل های ذهنی خودمان می تواند منشا رشد و تحول در ما شود. انسان هایی موفق تر هستند که می توانند مدل های ذهنی خودشان را آشکار کرده و آن را مطابق واقعیت های موجود، نظریات علمی و مدل های ذهنی بزرگان اصلاح کنند.
با توجه به اینکه یکی از معیارهای موفقیت و هدف های اصلی ما، کسب درآمد بیشتر است، بهتر است بصورت دقیق تری به این موضوع بپردازیم. مدل ذهنی ما راجع به کسب درآمد چیست؟ درآمد فعلی ما ناشی از چه عواملی است و چگونه می توان درآمد بیشتری کسب کرد؟ اغلب ما فکر می کنیم که تحصیلات بالاتر ضامن شغل خوب و درآمد بهتر است. این فرضیه تا چه حد با واقعیت منطبق است؟ مدل ذهنی بعضی ها درباره کسب درآمد نیز به این صورت است: برای ثروتمند شدن باید پدر پولدار، پارتی و یا رانت خوبی داشت. این افراد در تایید مدل ذهنی خودشان مثال ها و مصداق های متعددی جمع آوری کرده اند و آماده دفاع جانانه از مدل هایشان هستند.
بهتر است هر یک از ما نیز با خودمان خلوت کرده و از خودمان بپرسیم که مدل ذهنی من برای کسب درآمد و ثروت مند شدن چیست؟ در صورتی که واقعا به مدل ذهنی فوق معتقدم، آیا بهتر نیست برای رسیدن به هدف خودم به کشور دیگری مهاجرت کنم؟ آیا کار کردن در این شرکت و در این حوزه منطبق بر مدل ذهنی من است؟
بعد از آشکار کردن مدل ذهنی خودمان بهتر است آن را در معرض آزمون و ارزیابی قرار دهیم. در اینجا می توانیم به افراد موفق یا کتاب هایشان مراجعه کنیم و نظرات آن ها را جویا شویم و یا می توانیم مقالات و کتاب های علمی را مطالعه کنیم. بعنوان مثال، در حین این فعالیت ها ممکن است با مدل عرضه و تقاضا مواجه شویم. عرضه زیاد و تقاضای کم باعث افت قیمت کالاها یا خدمات می شوند. اگر دقت کنیم، هر یک از ما نیز با توجه به توانمندی هایمان، کارهایی را به دیگران عرضه می کنیم و قیمتی که آن ها برای کارمان می پردازند، بستگی به میزان عرضه و میزان تقاضا برای آن کار دارد. حال با توجه به این مدل ذهنی، از خودمان می پرسیم برای کسب درآمد بیشتر، چه کارها و توانمندی هایی دارای تقاضای زیاد و همچنین عرضه کمتری هستند؟ این مدل ذهنی، نسبت به مدل های مطرح شده در ابتدای نوشته، درست تر بوده و منجر به افکار، تصمیمات و کارهایی می شود که با احتمال بیشتری به موفقیت ما خواهد انجامید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۴۱
علی رسولی