نوشته های علی رسولی

اینجا نوشتن و فکر کردن را می آموزم

نوشته های علی رسولی

اینجا نوشتن و فکر کردن را می آموزم

طبقه بندی موضوعی

۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

راه و مقصد (مسیر و هدف) استعاره مفهومی بسیار مفیدی است که به کمک آن می توانیم مسائل اطرافمان را بهتر درک کنیم یا منظور خودمان را بصورت شفاف تر و قابل فهم تری بیان کنیم:
+ لذت و رضایت، صرفا در رسیدن به هدف یا مقصدمان نیست، بلکه بودن در مسیر هدف و پیمودن این مسیر نیز لذت بخش است. (فقط به مقصد نهایی فکر نکنیم، بلکه سعی کنیم از مسیر نیز لذت ببریم)
+ گاهی برای رسیدن به مقصد، هزاران مسیر مختلف وجود دارد.
+ گاهی مقصد (یا هدف) خود را به درستی انتخاب می کنیم اما در انتخاب مسیر رسیدن به آن دچار اشتباه می شویم. (درست یا نادرست بودن راهی که می پیماییم بستگی به هدفمان دارد)
+ اگر مقصدمان نامشخص باشد یا آن را بصورت نادرست انتخاب کنیم، دیگر فرقی نمی کند که چه مسیری را برای رسیدن به آن بپیماییم. (مانند کسی که هدف خود را کسب شهرت و محبوبیت انتخاب می کند و راه های مختلفی را می آزماید و در نهایت به هدفش می رسد. اما می بیند که این هدف، هدف القایی از طرف جامعه بوده و رضایت او را تامین نمی کند)
+ مقصدهایی که پای افراد کمی به آن جا رسیده است، راه پاکوب و مسیر مشخص شده ای ندارند.
+ بعضی ها فکر می کنند که مسیر درست را تا انتها پیموده اند و به مقصد نهایی و کمال شایستگی رسیده اند و تنها کاری که اکنون باید انجام دهند اینست که بنشینند و منتظر بمانند تا فردی/شرکتی بیاید و استعدادهایشان را کشف کند. یا سیستم جامعه درست شود و استعدادهای آن ها را بکار بگیرد!
+ بعضی ها بجای اینکه فکر کنند در جستجوی رسیدن به حقیقت و در مسیر رسیدن به آن هستند، تصور می کنند به حقیقت و مقصد نهایی دست یافته اند و اکنون باید به ارشاد و راهنمایی دیگران بپردازند و آن ها را هم مقصد برسانند. با در نظر گرفتن استعاره مسیر و هدف، این سوالات به ذهن می رسد که: آیا مقصد مطلوب همگان یکی است؟ آیا مسیری که من برای رسیدن به مقصد می پیمایم، برای دیگران نیز بهترین و کوتاه ترین مسیر است؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۴۳
علی رسولی

کارتون زیر برایم بسیار آموزنده است و هر بار که پس از مدتی دوباره آن را می بینم، مانند تلنگری من را متوجه کارهای روزانه ام می کند:


گاهی فکر و ذهنمان چنان درگیر انجام کارهای روزانه و تلاش و کوشش می گردد که از فکر کردن در یک لایه عمیق تر غافل می شویم. اگر این دو سطح از فکر کردن یا این دو سطح از اقدامات و فعالیت ها را سطح 1 و سطح 2 بنامیم:


سطح 1 فکر کردن به کارهای روزانه است.

سطح 2 فکر کردن و تجدید نظر در شیوه های انجام کارهایمان است.


سطح 1 پیمودن مسیر است.

سطح 2 انتخاب مسیر درست است.


سطح 1 بهبود کارآیی (efficiency) است.

سطح 2 بهبود در اثربخشی (effectivity) است.


سطح 1 پاسخ دادن به رویدادهای روزانه است.

سطح 2 اقدام کردن برای بهبود رویه هاست.


این کارتون برای من تلنگری است که هر ماه یک بار در سطح عمیق تری به کارهای روزانه ام فکر کنم، آیا شیوه درستی برای انجام آن ها در پیش گرفته ام؟ روش درست و حرفه ای برای انجام آن کارها چیست؟ چگونه می توانم اثربخشی کارهای روزانه ام را افزایش دهم؟

بعنوان مثال اگر من هر روز مشغول مطالعه مطالب گوناگون برای یادگیری هستم، در سطح 2، به تقویت مهارت یادگیری در خودم می پردازم و درباره روش های یادگیری موثر مطالعه می کنم.

اهمیت پرداختن به فعالیت های سطح 2 اینجاست که :

پرداختن به فعالیت های سطح 2، باعث می شود تمامی فعالیت های آینده مان اثربخش تر شوند.

اگر کار من در شرکت به گونه ای است باید مطالب بسیاری را در طول هفته تایپ کنم، در سطح 2 می توانم به یادگیری و تمرین تایپ ده انگشتی بپردازم.

اگر معلم یا استاد دانشگاه هستم و در سطح 1، مطالب آموزشی را مطالعه و به دانشجویان ارائه می دهم، در سطح 2 به اثربخش تر کردن فرآیند آموزش بپردازم و درباره روش ها و تکنیک های مختلف آموزش و ارائه مطلب مطالعه می کنم.

اگر مدیر یک شرکت یا مدیر پروژه هستم و هر روز به انجام کارهای اجرایی و پاسخگویی به مسائل جاری  مشغولم، در سطح 2 به مطالعه و تحقیق درباره شیوه های مدیریت و روش های درست انجام کارها بپردازم.

اگر کار من به گونه ای است که باید در طول ماه گزارشات متعددی را تهیه کنم، چرا بخشی از وقتم را به مطالعه درباره شیوه های گزارش نویسی اختصاص ندهم؟


ما هر روز یا حتی می توان گفت هر لحظه در حال فکر کردن، تصمیم گیری، حل مساله یا مذاکره هستیم. بنابراین پرداختن به کارهای سطح 2 برای این فعالیت ها اهمیتی دو چندان می یابد. بعنوان مثال، آموختن شیوه های مختلف تفکر مانند تفکر سیستمی، تفکر استراتژیک یا تفکر انتقادی می تواند تاثیر گسترده ای در تمامی فعالیت های روزانه مان داشته باشد.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۵۴
علی رسولی
وقتی که از کودکی در خانواده ای که با مشکلات و محدودیت های مالی درگیر است بزرگ می شویم، ناخودآگاه، پول اهمیت و جایگاه ویژه ای در ذهن ما پیدا می کند و آن را راه حل همه مشکلات فعلی خودمان و کلید رضایت و خوشبختی می دانیم. بنابراین کسب پول بیشتر به یکی از مهمترین معیارهای تصمیم گیری و شاید تنها معیار تصمیم گیری ما (و احتمالا اطرافیانمان) تبدیل می شود.
وقتی که می خواهیم رشته تحصیلی یا شغل آینده خودمان را انتخاب کنیم، تمام فکرمان اینجاست که چه رشته ها و شغل هایی میزان دریافتی بیشتری دارند. وقتی که می خواهیم کسب و کار خودمان را آغاز کنیم یا برای کار کردن به شرکتی مراجعه کنیم یا وضعیت محل کار فعلی مان را بسنجیم، میزان درآمد ماهانه مهمترین و شاید تنها پارامتری است که در نظر می گیریم.
مشکل اینجاست که تاکید هرچه بیشتر بر پول، باعث غفلت ما از معیارهای اساسی دیگر می شود. بعنوان مثال در انتخاب شرکتی که می خواهیم در آن جا کار کنیم، می توانیم به سوالات زیر فکر کنیم:
+ بعد از 5 سال کار کردن در این شرکت، چه چیزهای جدیدی یاد خواهم گرفت و چه دانش، مهارت و تجربه ای کسب خواهم نمود که من را به انسان توانمندتر و متمایزی تبدیل کند؟ آیا محیط شرکت، کارمندان، مدیران و فرهنگ سازمانی آن برای یادگیری مطالب جدید مناسب است؟
اگر هیچ چیز جدیدی یاد نگیریم، ارزش کارهایمان با گذشت زمان افت خواهد نمود. چنانکه آفیس یا زبان انگلیسی بلد بودن در چند سال گذشته یک مهارت کم یاب و یک وجه تمایز خوب بود، اما امروزه دیگر ارزش چندانی ندارد و افراد بسیاری با آن آشنا شده اند. بنابراین از نظر من، یادگیری از کار و کسب مهارت و دانش بیشتر، یکی از مهمترین معیارهای انتخاب شغل و محل کار است.
+ آیا زمینه کاری این شرکت با هدف ها، علایق و استعدادهای من همسو است؟
وقتی که به کاری مشغول می شویم که علاقه و استعدادی در آن نداریم، هرچقدر هم که میزان درآمد اولیه آن بالا باشد، بعد از مدتی از انجام آن کار احساس نارضایتی خواهیم داشت و از طرف دیگر نمی توانیم با تمام توانمان برای موفقیت و حرفه ای شدن در آن کار تلاش کنیم. در نتیجه صرفا به دریافتی ماهیانه بالا دلخوش می شویم، سعی می کنیم ساعت های کاری را به هر نحوی بگذرانیم و بعد از ساعت های کاری با خرج کردن درآمدمان بصورت موقت لحظاتی از شادی و احساس رضایت را بخریم.
+ روند پیشرفت و آینده شرکت و وضعیت بازار آن چگونه است؟
اگر در یک شرکت نوپا استخدام شویم، ممکن است حجم بسیاری از کارهای مختلف و درآمد کمی داشته باشیم. اما این شرکت روند رشد بسیار خوبی دارد و در آینده توام با رشد نمایی شرکت، درآمد ما نیز بعنوان یکی از اعضای اصلی شرکت بصورت نمایی رشد خواهد کرد. اما در یک شرکت بزرگ و جا افتاده، هر چیزی بعد از گذشت سال ها به تعادل رسیده، ممکن است درآمد اولیه بیشتری داشته باشیم، اما احتمالا رشد نامعمولی را نیز تجربه نکنیم.

با تمرکز صرف بر میزان درآمد ماهانه و در نظر نگرفتن مسائل دیگر (که چند نمونه از آن ها در قالب سوال های بالا بیان شد)، باعث می شود که به کارهای کوتاه مدت و درآمدهای بالا اما مقطعی روی بیاوریم که در بلندمدت پایدار نیستند یا رشد نمی کنند.
در نهایت باید بپذیریم همانطور که معلم و دوست عزیزمان به ما آموخت، درآمد بالا، ثروتمند شدن و رضایت، محصولات جانبی موفقیت هستند که در بلندمدت بدست می آیند و هیچ راه میان بری برای رسیدن به آنها وجود ندارد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۲۷
علی رسولی

مقدمه:

یک خودرو بطور متوسط از 13000 قطعه تشکیل شده است. برای اینکه این خودرو بتواند ما را به مقصد برساند، تقریبا تمامی این 13000 قطعه باید وظیفه خود را به درستی انجام دهند. اگر یکی از قطعات خودرو دچار اختلال شده و عملکرد مطلوبی نداشته باشد، عملکرد تمامی قطعات مرتبط با آن نیز مختل خواهد شد و به تدریج، دامنه اختلالات گسترده تر شده و کل خودرو از کار خواهد افتاد و ما را به مقصد نخواهد رساند.
بنظر من در یک تیم یا یک جامعه نیز چنین وضعیتی وجود دارد. از آنجایی که هر یک از افراد جامعه، با افراد بسیاری در حال تعامل است، خروجی کار هر فردی، کما بیش وابسته به عملکرد و خروجی های کار افرادی است که با آن ها تعامل دارد. بعنوان مثال، یک نانوا برای اینکه بتواند نان را با قیمت مناسبی در اختیار ما قرار دهد، باید:
+ شبکه توزیع آرد عملکرد مطلوبی داشته باشد و بتواند آرد را در زمان و قیمت مناسب به دست نانوا برساند.
+ شبکه توزیع آب به خوبی کار کند
+ شبکه توزیع سوخت/گاز عملکرد مناسبی داشته باشد.
+ افرادی که در نانوایی کار می کنند، وظایف خود را به خوبی انجام دهند.
+ و هزاران عامل دیگر

بنابراین، مطابق شکل زیر جامعه را می توانیم بصورت مجموعه ای از گره ها (نقطه ها) تصور کنیم که با خطوطی به یکدیگر متصل شده اند. هر یک از گره ها نشانگر یکی از اجزای جامعه (افراد، نهادها یا گروه ها) و خطوط بین گره ها نیز نشانگر تعامل بین اجزا هستند.
بعضی از گره ها ممکن است تنها به یک گره دیگر متصل باشند(forever alone!)، در حالیکه بعضی از گره ها (که ما آن ها را گره های حیاتی می نامیم) اتصالات بسیار زیادی با سایر گره ها تشکیل داده اند. در صورتی که اختلالی در عملکرد گره های حیاتی بوجود آید، عملکرد گره های بسیاری که متصل به آن ها هستند مختل شده و دامنه اختلالات بسیار وسیع خواهد بود.



اصل مطلب:

در جامعه ما حدود هشتاد میلیون گره وجود دارد. عملکرد مطلوب جامعه وابسته به عملکرد مطلوب تک تک این هشتاد میلیون گره است. اینکه انتظار داشته باشیم با بهبود عملکرد یکی از گره ها (بنام رئیس جمهور) عملکرد کل جامعه نیز در مدت کوتاهی بهبود یابد، انتظاری دور از واقعیت است. اما از طرف دیگر نمی توانیم منکر این واقعیت شویم که گره رئیس جمهور، یک گره حیاتی است. گرهی که ارتباطات و تعاملات بسیار گسترده ای دارد، عملکرد بسیاری از گره ها وابسته به عملکرد اوست و هرگونه اختلال در عملکرد آن می تواند منجر اختلالات بسیار گسترده ای شود بطوریکه در مدت کوتاهی عملکرد کل جامعه را مختل سازد.

گاهی فکر می کنیم که با تغییر مدیر یا تغییر رئیس جمهور، همه مسائل به سرعت حل خواهند شد: در اثر درایت و عملکرد مطلوب رئیس جمهور، همه افراد جامعه کار و مسکن و رفاه برخوردار خواهند گردید، هیچ معدنی ریزش نخواهد کرد، هیچ کالایی گران نخواهد شد، همه مردم با فرهنگ تر خواهند شد، هیچ سازمانی فرار مالیاتی نخواهد داشت، همه کشورهای قدرتمند دنیا در برابر ما تعظیم خواهند نمود و خلاصه وارد بهشت موعود خواهیم شد؛ اما هیهات! هرچند رئیس جمهور ناشایسته می تواند به سرعت باعث سقوط کشور شود، اما برای رشد کشور، تنها انتخاب رئیس جمهور شایسته کافی نیست و باید همه افراد جامعه به سمت رشد حرکت کنند و عملکردشان را بهبود بخشند.

پینوشت 1:

 با مراجعه به وبلاگ علی کریمی عزیز متوجه شدم که کل حرفی که من می خواستم در این پست بزنم را بصورت شفاف تر و دقیق تر در آخرین پست وبلاگش آورده است.

پینوشت2:

در این دوره از انتخابات ریاست جمهوری، به آقای روحانی رای خواهم داد، چون معتقد به فضای باز سیاسی و اقتصادی است. دنبال بگیر و ببند و ایجاد محدودیت های بیشتر برای مردم و جامعه و کسب و کارها نیست. به گفتگو و تعامل با کشورهای جهان اعتقاد دارد. به دنبال عوام فریبی و کارهای پوپولیستی مانند یارانه دادن و وام دادن نیست. 4 سال تجربه ریاست جمهوری دارد که در این چهار سال توانست شرایط بحرانی کشور از نظر سیاسی و اقتصادی را کنترل کند. از نظر شاخص ها اقتصادی عملکرد مطلوبی داشته است و حداقل شیب سقوط را کاهش داده است. افراد قوی مانند ظریف، دکتر جهانگیری و دکتر نیلی را در اطراف خود جمع می کند. در بسیاری از موارد مانند گسترش فضای مجازی ایستاد و از حق مردم دفاع کرد (یادمان باشد که بعضی ها حتی با افزایش سرعت اینترنت احساس خطر می کردند و به هر وسیله ای می خواستند مانع آن شوند).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۳۵
علی رسولی

وقتی به وسعت و عمق اثربخشی کارهایی که یک معلم بنام محمدرضا شعبانعلی در کشور خودش انجام داده است فکر می کنم، سرشار از شرمندگی می شوم. وقتی می بینم یک انسان، با تلاش و کوشش، تا کجاها می تواند اثربخش باشد، از کارهایی که می توانستم بکنم و نکردم و کارهایی که می توانستم نکنم و کردم شرمنده می شوم. (اگر با محمدرضا شعبانعلی آشنا نیستید، برای جستجوی چند دقیقه ای در گوگل به خودتان زحمت ندهید، برای آشنایی با کارهای ایشان باید همه مطالب روزنوشته هایش را مطالعه کنید و حداقل یک سال عضو فعال متمم باشید.)

وقتی که یک نفر می تواند چند هزار نفر را آگاه تر کند و در زندگی آن ها تاثیرگذار باشد ، من چقدر کم کاری کرده ام که کوچکترین تغییری، حتی در زندگی خودم اایجاد نکرده ام. آیا امکان نداشت که در کنار درس های بی خاصیت دانشگاه، خودم در منزل، کتاب های بزرگترین متفکران جهان را مطالعه کنم؟ آیا امکان نداشت که مهارت های تصمیم گیری، حل مساله، یادگیری و مهارت های ارتباطی را در خودم تقویت کنم؟ آیا امکان نداشت که بجای غر زدن از شرایط کاری و بی لیاقتی مدیران و غیره، خود من حرفه ای تر و موثرتر کار می کردم؟ آیا ممکن نبود، بجای ادامه تحصیل در مقطع پساپسادکترا (و همزمان به دنبال چند صد هزارتومان پول بودن)، به تحصیلات در مقطع دکترا بسنده می کردم و در عوض کارهایم در شرکت را حرفه ای تر انجام می دادم ؟ آیا نمی توانستم کمی از ده ساعت خواب روزانه ام کم کنم و آن را به مطالعه اختصاص دهم؟ آیا ممکن نبود کمی از تفریحات روزانه یا هفتگی، کمی از تلویزیون دیدن های روزانه کم کنم و تلاش بیشتری در کار و مطالعه داشته باشم؟ چند هزار ساعت از هزاران ساعتی که صرف فیسبوک، تلگرام، اینستاگرام یا فیلم دیدن کردم، ضروری بوده است؟

محمدرضا شعبانعلی در همین کشوری بدنیا آمده است که من بدنیا آمده ام، در همین هوا تنفس کرده و همین شرایط را تجربه کرده است. همین شرایطی که من تمامی شکست ها و کم کاری هایم را به آن نسبت داده ام. همین شرایطی که اغلب هموطنانمان معتقدند استعدادهای آن ها را سوزانده و بخاطر همان شرایط است که حق دارند بدبخت باشند و اصلا باید بدبخت باشند!

همه ما مقصریم، وقتی که می توانستیم تا این حد در زندگی همدیگر تاثیرگذار باشیم و هیچ نکردیم. وقتی که به دنبال مدرک دویدیم و نالیدیم از مدرک گرایی کشورمان و بی سوادی مدرک دارها. وقتی که در کارمان جدی و حرفه ای نبودیم و نالیدیم از بی کیفیت بودن محصولات و خدمات در کشورمان. وقتی که کوچکترین کارهای زندگی خودمان را نتوانستیم مدیریت و کنترل کنیم و نالیدیم از بی کفایتی مدیران.

ما مقصریم وقتی که فقط منفعلانه به رویدادهای اطرافمان پاسخ دادیم و فعالانه هیچ اقدامی در زندگیمان انجام ندادیم.

ما مقصریم وقتی که هر روز به مدرسه و دانشگاه و محل کارمان رفتیم و به خانه برگشتیم و فکر کردیم که همه وظیفه ما فقط رفتن و آمدن است و هیچوقت از خودمان نپرسیدیم که امروز چه چیزهایی یاد گرفتم؟ امروز چقدر مفید و تاثیرگذار بودم؟

ما مقصریم وقتی که فقط منتظریم یک نفر به نام رئیس جمهور بیاید و برای همه مان کار ایجاد کند، فرهنگ سازی کند، جرم و جنایت و فساد و فرار مالیاتی مان را کاهش دهد. علم و دانش، صنعت و دانشگاه و تولید و تجارت و مسکن و ازدواج و همه چیزمان را سر و سامان دهد.

ما مقصریم وقتی که می توانستیم تا حد آقای معلم در زندگی همدیگر مفید و اثربخش باشیم و هیچ نکردیم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۵۱
علی رسولی
در پست چرخه ها (1) برخی از چرخه های تکاملی را بررسی کردیم. همانطور که در انتهای پست قبلی بیان شد، پیتر سنگه معتقد است که "دنیا را از دایره ها ساخته اند." چرخه های بهمنی یا چرخه های تکاملی نمونه ای از این دایره ها هستند. در چرخه های بهمنی، هر افزایشی در یک پارامتر، منجر به یک سری رویدادهای علت و معلولی می شود که درنهایت مجدادا باعث افزایش همان پارامتر یا علت اولیه می گردد. بعنوان مثال، افزایش جمعیت انسان، باعث افزایش نرخ زاد ولد و در نتیجه مجددا باعث افزایش جمعیت می گردد. طی شدن این چرخه بهمنی باعث رشد نمایی جمعیت انسان ها در یک منطقه می گردد (البته عواملی مثل کمبود جا و غذا و سایر منابع، رشد جمعیت را محدود می کنند).
زیبایی نگاه پیتر سنگه در کتاب پنجمین فرمان آنجاست که هر رشد یا افولی را ناشی از بکار افتادن چرخه های بهمنی می داند و سعی می کند با کمک این چرخه ها، رشد یا افول یک پارامتر را مدل کند. بعبارت دیگر، دایره ها یا چرخه ها بخشی از مدل ذهنی او شده اند. پیتر سنگه وقتی که از علت های رشد یک سازمان، افزایش انگیزه کارکنان، کاهش مشتریان و شکست یک شرکت، افزایش پیروان یک نظریه و یا از شدت گرفتن رقابت تسلیحاتی کشورها صحبت می کند، از چرخه ها برای بیان منظور خود و مدل کردن مساله استفاده می کند.
با کمک چنین نگرشی، بهتر می توانیم مسائل اطراف خودمان را درک کرده و راه حل های اثربخش تری برای مواجهه با آن ها اتخاذ کنیم. بعنوان مثال، فردی که می خواهد ثروت و دارایی خود افزایش دهد، یا نگرش چرخه ای می داند که کار کردن و پس انداز کردن، راه حل خوبی برای ثروتمند شدن نیست، بلکه باید خروجی ها را دوباره در ورودی بکار بگیریم تا یک چرخه ایجاد شود. بعبارت دیگر باید درآمد و پس انداز حاصل از کارمان را مجددا در کارمان استفاده یا سرمایه گذاری کنیم تا یک چرخه بهمنی ایجاد شود.
و یا بعنوان مثال فردی که دغدغه افزایش دانش و مهارت حرفه ای خود را دارد، می داند که برای هر رشد و افزایشی باید یک چرخه بهمنی بوجود آورد. بنابراین مطالعه در موضوعات گسسته ای که چندان به یکدیگر مربوط نیستند، چندان اثربخش نخواهد بود. برای بوجود آوردن چرخه بهمنی در این حوزه، می توان مطالعات و یادگیری های فعلی را بر پایه آموخته های قبلی بنا کرد تا کریستالی از دانش و آموخته ها شکل بگیرد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۴۰
علی رسولی
اول مرغ بوجود آمده است یا تخم مرغ؟ احتمالا شما هم در دوران کودکی خود این سوال را شنیده اید و یا از آن برای غافلگیر کردن کودکان استفاده کرده اید. اما اجازه دهید به شکل مفیدتری به این سوال فکر کنیم.
مرغ ها تخم می گذارند و تخم مرغ ها رشد کرده و به مرغ های بالغی تبدیل می شوند. این چرخه میلیون ها سال است که تکرار شده است و مرغ ها و تخم مرغ ها در اثر تکرار این چرخه تکامل یافته اند و به شکل امروزی درآمده اند.
اگر کمی دقت کنیم، چرخه های تکاملی (و چرخه های انحطاط) در سراسر طبیعت وجود دارند. در یک بیشه، شیرهایی که می توانند سریع تر بدوند، آهوهای بیشتری نیز می توانند شکار کنند و می توانند زنده مانده و نسل خود را افزایش دهند. از طرف دیگر آهوهایی که کندتر می دوند، شکار شده و نسل آهوهای سریعتر زنده مانده و تکثیر میشود. در واقع یک چرخه تکاملی بوجود می آید: شیرها باعث تکامل آهوها شده و آهوها نیز باعث تکامل شیرها می شوند. حال اگر کسی از ما بپرسد: علت و ریشه ی تکامل و افزایش سرعت دویدن شیرها و آهوها در گذر زمان در بیشه چیست؟ در پاسخ، اگر فقط شیرها و یا فقط آهوها را علت این تکامل بدانیم، نصف ماجرا را ندیده ایم. پاسخ کامل تر اینست که تعامل آهوها و شیرها به نحوی است که یک چرخه ی تکاملی را بوجود می آورد و در نتیجه ی تکرار این چرخه، سرعت دویدن هر دو گروه افزایش می یابد. در واقع، ساختار سیستم، علت این تکامل است.
حال به سیستم های انسانی نزدیک می شویم و مثال های بیشتری از چرخه ها را می یابیم. ما سعی می کنیم جاده ها را بصورت مناسب برای ماشین ها طراحی کنیم و بسازیم و در مرحله ی بعدی، ماشین ها را طوری طراحی می کنیم و می سازیم که برای حرکت در جاده ها مناسب تر باشند. در واقع ماشین ها باعث تکامل جاده ها می شوند و جاده ها نیز باعث تکامل ماشین ها می گردند. اینجا هم یک چرخه ی تکاملی داریم که هیچ یک از طرفین (ماشین و جاده) به تنهایی عامل این تکامل نیست و بلکه علت این رفتار تکاملی را باید در کل سیستم جستجو کنیم.
در مثال بعدی به یک سازمان می پردازیم، ما معمولا عادت داریم علت رشد و پیشرفت کارکنان یک سازمان در طول زمان را به رهبران و مدیران توانمند آن نسبت دهیم. اما در اینجا نیز، مشابه مثال های قبلی، با حلقه های تکاملی سر و کار داریم که مدیران سازمان تنها یکی از طرفین ماجرا می توانند باشند. سخت گیری مدیران باعث رشد و بهبود کارکنان می شود و از طرف دیگر، کار با کیفیت کارمندان نیز، مدیران را مجبور به رشد و بهبود دانش و مهارتشان می کند.
چرخه های منفی و انحطاط را نیز می توان بدین صورت نگاه کرد. در یک تیم، ناکارمدی مدیر باعث تحلیل رفتن انگیزه و تلاش اعضای تیم می شود. از طرف دیگر، کم کاری اعضا نیز تاثیرات منفی بر مدیر داشته و کیفیت کارهای مدیر را بیشتر کاهش می دهد و ادامه ی این روند باعث انحطاط تیم می شود. در این چرخه نیز نمی توان صرفا مدیران و یا صرفا کارمندان را مقصر عملکرد نامناسب دانست. همه ی آن ها در این ماجرا دست داشته اند!
آقای دکتر سرگلزایی در این مقاله به یکی دیگر از چرخه های انحطاط در جوامع اشاره کرده اند.
ما در مشاهده و تحلیل هایمان عادت داریم نیمی از چرخه ها را ببینیم و یکی از طرفین را بعنوان علت پیشرفت یا انحطاط معرفی کنیم. اما تفکر سیستمی ما از ما دعوت می کند که کل سیستم را ببینیم.
در پست های "مدل های رشد و پیشرفت فردی" و  "دام انتقال فشار" نیز نمونه هایی از چرخه ها را بررسی کردیم.
در آینده چرخه های بیشتر و پیچیده تری را بررسی خواهیم کرد. چه چرخه های تکاملی یا انحطاط دیگری به ذهن شما می رسد؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۳۹
علی رسولی