جایگاه و اهمیت تصمیم گیری در زندگی غیرقابل انکار است. بسیار شنیده ایم که موفقیت یا شکست، حاصل تصمیم ها و انتخاب های ماست. موقعیت فعلی ما، خوب یا بد، نتیجه ی تصمیم هایی است که در گذشته گرفته ایم.
همین الان که در حال خواندن این نوشته ها هستیم، تصمیم گرفته ایم یا انتخاب کرده ایم که از بین کارهای مختلف مثل چای خوردن، صحبت با دوستان، قدم زدن، هیچ کاری نکردن و تلویزیون دیدن، این متن را بخوانیم.
ما هر لحظه در حال تصمیم گیری و انتخاب هستیم، اما
مشکل اینجاست که بسیاری از این تصمیم ها بصورت ناخودآگاه انجام می شوند. ما
معمولا بدون بررسی آگاهانه گزینه های مختلف، صرفا گزینه پیش فرض (default) را انتخاب می کنیم. گزینه های پیش فرض لزوما همسو با اهداف و خواسته های ما نیستند
و ممکن است حاصل آموخته ها و القائات خانواده، دانشگاه یا
جامعه باشند یا گزینه هایی که ریسک کمتری دارند و امنیت ذهنی ما را به هم
نمی زنند. بعضی از اوقات گزینه های پیش فرض، صرفا گزینه هایی هستند که به
نظرمان ساده و آسان هستند، گزینه هایی که قبلا یک بار آنها را انتخاب و
امتحان کرده ایم و حالا برایمان آشنا و کم ریسک بنظر می رسند.
یک راه موثر برای رهایی از دام گزینه های پیش فرض و افزایش کیفیت تصمیم ها و انتخاب هایمان، دانش آلترناتیوها
است. دانش آلترناتیوها یعنی در هر موقعیتی، آلترناتیوها و گزینه های مختلف
را شناسایی کنیم و در تصمیم گیری خودمان در نظر بگیریم. شاید بتوانیم دانش
آلترناتیوها را هم معنی با "تفکر واگرا" یا "تفکر خلاقانه" در نظر بگیرم.
دانش آلترناتیوها آنقدر مصداق ها و کاربردهای متعددی در زندگیمان دارد که می توانیم آن را بعنوان یک نگرش و مدل ذهنی در نظر بگیریم. چند نمونه از مصداق هایی که به ذهن من می رسد:
+ برای این مساله چه راه حل های جایگزین دیگری می توان بیان کرد؟
+ چه راه های دیگری برای پاسخگویی به این نیاز وجود دارد؟
+ از چه مسیر دیگری می توانم به مقصد موردنظرم برسم؟
+ چه راه های دیگری برای انتقال پیام موردنظرم وجود دارد؟
+ مشتریان من، چه آلترناتیوهای دیگری بجای خرید محصول یا خدمات من دارند؟
+ الان بجای انجام این کار، چه کارهای دیگری می توانم انجام دهم؟ (برای بازنگری در عادت های روتین)
+ این موضوع را به چه شیوه های دیگری می توانم بیان کنم؟ (در تمرین فن بیان)
+ بجای استفاده از این کلمه، چه کلمات دیگری می توانم بکار ببرم؟ (در تمرین تسلط کلامی)
اخیرا محمدرضا در وبلاگش مصداق دیگری برای این نحوه
نگرش بیان کرده که برای من بسیار الهام بخش و مفید بود و انگیزه نوشتن این
پست شد. محمدرضا در بخشی از نوشته خودش با عنوان "به جای کتاب خواندن چه کار دیگری انجام می دهید" می گوید:
"من یک روش ساده و اثربخش دارم که وقتی مطمئن نیستم طرف مقابلم را به درستی فهمیدهام، از آن استفاده میکنم.
از طرف مقابل در مورد رفتارها و انتخابهای جایگزین میپرسم.
مثلاً کسی میگوید من عاشق تئاتر رفتن هستم.
اگر نتوانم بفهمم که تئاتر رفتن برای او چه معنایی دارد، میپرسم: اگر شرایظی پیش بیاید که نتوانی تئاتر بروی، جای خالی آن را با چه چیزی پر میکنی؟
تا کنون جوابهای بسیار متفاوتی شنیدهام. از جمله اینکه:
- برخی گفتهاند با دوستانشان وقت میگذرانند.
- برخی گفتهاند نمایشنامه میخوانند.
- عدهای گفتهاند به سینما میروند.
- عدهای دیگر، خلوت کردن باخود را مطرح کردهاند.
- دوستی هم گوش دادن به موسیقی را تنها چیزی میدانست که میتواند جای خالی تئاتر را پر کند.
بسته به اینکه طرف مقابل کدام جایگزین را مطرح کند، میتوانیم مفهوم تئاتر را در ذهن و زبان او بهتر بفهمیم."
من در تئوری و در فکرم کتاب خواندن را راهی برای یادگیری، تغییر و هم کلامی با بزرگان می دانم. اما در عمل، اگر انرژی و حوصله کتاب خواندن نداشته باشم، فیلم دیدن را جایگزین آن می کنم. در واقع این رفتار جایگزین نشانه ای است که من برخلاف تئوری های مورد حمایتم، در عمل کتاب خواندن را بعنوان یک تفریح و گذران وقت می بینم.
یک میکرواکشن و تمرین مفید برای دیدن آلترناتیوها اینست که عامدانه در
تمام انتخاب های بدیهی، پیش فرض ها و عادت هایمان فکر کنیم و سعی کنیم
آلترناتیوهای مختلفی برایشان بیان کنیم.