نوشته های علی رسولی

اینجا نوشتن و فکر کردن را می آموزم

نوشته های علی رسولی

اینجا نوشتن و فکر کردن را می آموزم

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تمرکز» ثبت شده است



ابتدا اجازه دهید سه مورد از سوال و جواب های مصاحبه دنیای اقتصاد با مریم میرزاخانی (منبع: مجله دیجی کالا) که برایم آموزنده بود را بیان کنم:

به‌عنوان یک مادر، چطور بین کار سنگین ریاضی و مادر بودن توازن برقرار می‌کنید؟

خیلی سخت است. البته شدنی است و ارزش انجام دادنش را دارد. خواه ناخواه میزان کار را کم می‌کند. یعنی اگر کسی فکر کند که هم می‌توانم یک خانواده خیلی خوب و با ارتباط قوی داشته باشم، هم کارم به‌‌ همان سرعت قبل پیش برود این طور نیست، باید به هر حال هزینه بکند. البته برای پدر هم سخت است و این کمی بستگی دارد که پدر و مادر چقدر تقسیم کار بکنند، چقدر برای بچه‌شان وقت بگذارند.

شما به غیر از فعالیت ریاضی و بودن با خانواده، چه علایق و فعالیت‌های دیگری دارید؟

در حال حاضر، همین دو تا را اگر بتوانم انجام دهم، خیلی خوشحالم. (خنده)

آیا هنوز هم به شهود‌ها و ایده‌های آن زمان باز می‌گردید؟

نه، الان دیگر اگر شما آن شش سؤال المپیاد ریاضی را به من بدهید، فکر نمی‌کنم بتوانم یکیش را هم حل کنم. حتی الان اگر سوال‌های کتاب نظریه اعدادی را که با رؤیا بهشتی نوشتیم از من بپرسند، من لزوما نمی‌توانم حل کنم. چون اصلا مدل فکری آدم عوض می‌شود. تفاوتش مثل تفاوت کسی است که در طول زندگی‌اش ورزش می‌کند ولی یک زمانی هم تمرین می‌کند برای اینکه مسابقه بدهد. در آن دوره‌ای که تمرین می‌کند، آمادگی‌اش برای مسابقه بهتر است، ولی ریاضی‌دان بودن مثل این است که بخواهید در طول عمرتان ورزش کنید. اینکه در ۱۸ سالگی ورزش کنید خیلی فرق می‌کند با اینکه همیشه ورزش کنید.

******

1- تمرکز، اولویت بندی اهداف

می دانم که این مطلب را بارها شنیده و خوانده اید. اما فکر می کنم باید صدها بار دیگر این را بشنویم تا به آن باور داشته باشیم.

ما معمولا عادت داریم که چندین کار و فعالیت و پروژه را در کنار خانواده و تفریح و ورزش، بطور همزمان جلو ببریم و از این چند کاره بودن و ایجاد تعادل بین همه ی این ها به خودمان می بالیم. ما دوست داریم همه چیزهای خوب را با هم داشته باشیم، ثروت و اثرگذاری یک کارآفرین موفق را به همراه کارهای علمی یک دانشمند و محقق برجسته، بعلاوه ی همه ی خوبی های یک عارف و زاهد وارسته را با هم می خواهیم.

اما با نگاهی به زندگی انسان های موفق و از جمله مریم میرزاخانی می بینیم که اغلب آن ها در زندگی خود هدف و رسالت مشخصی برای خودشان قائل بودند و زندگی شان را وقف آن کرده اند. مریم میرزاخانی می گوید که غیر از ریاضیات و خانواده نمی تواند فعالیت دیگری داشته باشد و حتی اشاره می کند که یک نفر نمی تواند هم یک خانواده خیلی خوب با ارتباطات قوی داشته باشد و هم کارش با سرعت قبلی جلو برود.

2- آهستگی و پیوستگی

و نکته ی آموزنده ی دیگر اینکه آماده شدن و تمرین برای قهرمانی در یک مسابقه، فرق دارد با یک عمر ورزش کردن. این نکته برای من تداعی کننده ی داستان آهستگی و پیوستگی است. ممکن است ما بصورت ضربتی و با فشار کاری زیاد بتوانیم در کوتاه مدت به دست آوردهایی برسیم، اما این نحوه ی کارکردن، برای انجام کارهای بزرگ و ماندگار مناسب نیست.

چنانچه برای مریم میرزاخانی نحوه ی تلاش و مطالعه برای المپیاد ریاضی با نحوه ی مطالعه و تلاش برای یک ریاضیدان بزرگ شدن فرق داشت.

فکر می کنم این (+) تجربه ی آقا معلم نیز مصداق دیگری برای همین نکته باشد. آنجا که دستفروشی که کنار خیابان عطر می فروشد به محمدرضا می گوید که : «برای یک ساعت دستفروشی هزار حقه وجود دارد. اما برای یک عمر دستفروشی، بهتر است کار را راحت‌تر بگیری!»
3- مدت طولانی با مسائل ماندن
معمولا عادت داریم در مواجهه با یک مشکل یا مسئله ای، اولین راه حل و جواب و تجویزی که به ذهنمان می رسد را اتخاذ می کنیم و برای رفع مساله وارد عمل می شویم. و یا اینکه مشکلات را لاینحل و ناشی از عوامل بیرونی می دانیم و ذهن خودمان را از فکر کردن به آن ها رها می کنیم. ما به سختی می توانیم در فضای ابهام ناشی از یک سوال یا مساله باقی بمانیم. مخصوصا با گذشت زمان، این کار سخت تر و سخت تر می شود. اما ظاهرا انسان های موفق اینگونه نیستند.

مریم میرزاخانی در پاسخ به این سوال که در طول روز چقدر کار می کند، می گوید: "... اصولا کار ریاضی به‌صورت خطی جلو نمی‌رود. گاهی مثلا قرار است یک مقاله را تمام کنید، یا مثلا باید آخرین نسخه‌اش را آماده کنید، خب باید بیشتر کار کنید، ولی در سایر مواقع این‌طور نیست که اگر بیشتر کار کنید بهتر باشد. مهم‌ این است که انگیزه‌تان را حفظ کنید و به آن مسئله‌ای که فکر می‌کنید، در یک مدت طولانی فکر کنید"

به نظر من، این نکته ی مدت طولانی با مسائل ماندن را می توان به سایر کارها و فعالیت ها نیز تعمیم داد. چنانچه انیشتین  هم گفته است که:

"It's not that I am so smart, it's just that I stay with problems longer"

مدیر پروژه ای که هر روز بر سر کارش حاضر می شود، تصمیمات لازم را اتخاذ می کند و راه حل هایی مطابق دانش و فکر خودش برای مشکلات ارائه می کند و در انتهای روز به خانه می رود و بقیه روزش را با آسودگی در آغوش گرم خانواده سپری می کند، می تواند مدیر خوبی باشد و حتی ممکن است چنین مدیری چندین پروژه موفق نیز در کارنامه اش داشته باشد. اما برای اینکه تبدیل شود به یک مدیر بزرگ، به کسی که حرفهای نو و تازه ای در زمینه حرفه ای خودش دارد، کسی که جزو پنج نفر اول در حوزه خودش در کشور یا دنیاست، این کافی نیست. بلکه باید با مسائل مدیریتی بیشتر از این ها باقی بماند و سوال ها و مشکلات حرفه اش باید تمام ذهن و فکرش را به خود مشغول کنند و دغدغه اش باشند. چنین فردی ممکن است ماه ها و سال ها به یک سوال مشخص فکر کند و در جستجوی پاسخ آن باشد.
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۶ ، ۲۳:۳۳
علی رسولی
آیا یک کار کوچک که هر روز انجام می دهیم، بیشتر از رویدادهایی مانند فارغ التحصیلی، استخدام یا ازدواج بر زندگی ما اثر می گذارد؟
بنظر من بله، یک دلیل ساده اش هم بخاطر فرمول زیر است:
 
(البته این رابطه درباره همه رویدادهای روزانه صادق نیست) رویدادها و فعالیت هایی که بصورت روزانه تکرار می شوند، این شانس را دارند که 14600 بار در طول یک زندگی 40 ساله تکرار شوند و میزان تاثیر آن ها نیز در همین مقدار ضرب می شود. اما رویدادهای مقطعی مانند استخدام، استعفا، اخراج، افزایش چند برابری حقوق یا حتی ازدواج، با اینکه تاثیر مقطعی زیادی دارند و بیشتر از همه رویدادها در خاطر ما می مانند، فقط یک بار رخ می دهند و به ندرت تبدیل به روندی می شوند که مدل ذهنی و زندگی یک فرد را تغییر دهد.
اما قضیه به همین جا ختم نمی شود. برخی از رویدادهای کوچک روزانه اثر جمع شوندگی دارند و بنابراین اثربخشی آن ها بصورت نمایی رشد می کند. بعنوان مثال فرض کنید من به فلسفه علاقه مندم و هر روز قبل از خواب نیم ساعت درباره آن مطالعه یا فکر می کنم. مطالعه امروز من باعث می شود که مطالعه فردایم با آگاهی بیشتری صورت گیرد و اثربخش تر شود. بعبارت دیگر، در سال های ابتدایی، مطالعه من چندان موثر نیست، اما بعد از چند سال مغز من به گونه ای تغییر کرده است که با کمترین مطالعه یا تفکر، بیشترین نتیجه را می گیرم.
اما اثر برخی از رویدادهای مقطعی، با گذشت زمان کاهش می یابد و در نهایت نزدیک به صفر می رسد. فردی که به تازگی از دانشگاه معتبری فارغ التحصیل شده و هرجایی مدرک خود را نشان می دهد و ارزش و اعتبار بسیاری می یابد، بعد از گذشت چند سال، مدرک او دیگر همان اعتبار اولیه را نخواهد داشت. پس در یک نمودار می توان گفت:



رویدادهای جمع شونده و تکرار شونده بیشترین میزان تاثیر را در زندگی ما دارند، اما بدلیل اینکه تاثیر آن ها در ماه های ابتدای بسیار کم است، ما بندرت می توانیم به آن ها مقید و متعهد بمانیم و دوران اوج اثربخشی شان را مشاهده کنیم. این رویدادها معمولا به سبک زندگی ما مربوط می شوند. آقا معلم در "سبک زندگی یا سطح زندگی" در این باره نوشته است. تهیه یک نیایش شخصی و خواندن روزانه آن می تواند یکی از این رویدادها باشد. نیایشی که برخواسته از درونی ترین و اصیل ترین اصول و ارزش های ما باشد و ابتدای هر روز به ما یادآوری کند که چه هستیم و چه کار باید بکنیم. خواندن نیایش فردی خودمان در ابتدای هر روز کمک می کند تا رویدادها و درگیری های روزانه ما را از مسیر اصلی مان منحرف نکنند.
نوشتن روزانه نیز می تواند یکی دیگر از رویدادهای تکرارپذیر و جمع شونده باشد. شاهین کلانتری عزیز در پست "تنها راه نویسنده شدن" درباره صفحات صبحگاهی نوشته است.
ما طوری تکامل یافته ایم که متوجه رویدادهای کم اثر و تدریجی نمی شویم (قورباغه پخته).  رویدادهای مقطعی و ضربتی که تاثیر ناگهانی ولی گذرا دارند بیشترین توجه ما را جلب می کنند و در ذهن و خاطر ما ثبت می شوند. ما به اشتباه، فکر می کنیم که این رویدادها باعث موفقیت یا شکست ما یا دیگران هستند.
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۶ ، ۱۸:۱۴
علی رسولی