نوشته های علی رسولی

اینجا نوشتن و فکر کردن را می آموزم

نوشته های علی رسولی

اینجا نوشتن و فکر کردن را می آموزم

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دیرآموخته» ثبت شده است

وقتی که از شرایط فعلی خودمون و اطرافیانمون (چه در محیط خانواده و چه در محیط کسب و کار) راضی نیستیم و شرایط بهتری رو در ذهن خودمون تصور می کنیم، در ما کشش و انگیزه ای برای تغییر شرایط موجود و حرکت به سمت حالت ایده آل و مطلوب ایجاد میشه. شروع می کنیم به انجام کارهای جدید و متفاوت و تلاش و کوشش بیشتر. کتاب های مختلف می خونیم یا کلاس های آموزشی شرکت می کنیم و کارهایی انجام می دهیم که قبلا حاضر به انجامشون نبودیم.تا اینکه نتایج اولیه کارها، تمرین ها و تلاشهامون ظاهر میشن و آرام آرام شروع می کنیم به رشد و پیشرفت.

بتدریج متوجه می شویم که ما از نظر نگرش، دانش یا مهارت از اطرافیانمون فاصله گرفته ایم (اما همچنان با وضع مطلوب خودمون فاصله داریم). در واقع در وضعیتی بین "حالت ایده آل و مطلوب خودمون" و "متوسط اطرافیان خودمون" قرار داریم. در این وضعیت وسوسه می شویم که به پشت سرمون نگاه کنیم و چیزهایی که باعث موفقیت و رشد ما شدند رو در اختیار اطرافیانمون قرار بدیم تا اون ها هم رشد کنند و زندگی و کار مطلوب تری رو تجربه کنند.



هر چقدر که از متوسط اطرافیان فاصله می گیریم، این کشش و وسوسه ی کمک به اطرافیان در ما شدیدتر و قویتر میشه تا اینکه در یک نقطه ای ممکنه برگردیم و بجای ادامه راه و تمرکز بر رشد و تقویت توانمندی های خودمون، روی رشد اطرافیانمون تمرکز کنیم و سعی کنیم اون ها رو هم وادار به تغییر کنیم. در این نقطه، مسیر رشدمون متوقف شده و همه انرژی و توانمون صرف متقاعد کردن دیگران برای تغییر و درگیری با آن ها میشه. بعلاوه ما هنوز تمایز آشکاری با اطرافیانمون نداریم، به موفقیت چشمگیری نرسیده ایم و حرف هایمان چندان برایشان متقاعد کننده نیست و لذا تلاش ما برای ایجاد تغییر و بهبود در وضعیت دیگران با دشواری های بسیاری همراه خواهد بود.

از طرف دیگر، ما که مستقل از دیگران نیستیم و بالاخره در یک نقطه ای باید برگردیم و آموخته هایمان یا منافع و دستاوردهایشان را در اختیار دیگران و اطرافیانمان نیز بگذاریم و به آن ها نیز در پیمودن مسیر رشدشان کمک کنیم. اما این نقطه کجاست؟

چه زمانی می توانیم بدون اینکه از رشد شخصی خودمان باز بمانیم، به دیگران نیز کمک کنیم؟

رشد یک دانه تا تبدیل شدن آن به درخت تنومندی را تجسم کنید. در سال های ابتدایی که دانه رشد می کند، وقتی سر از خاک برمی آورد و تبدیل به نهال می شود، همچنان نیاز به مراقبت و توجه دارد. نهال کوچک درخت نمی تواند به فرد دیگری کمک کند و منفعت برساند. اولین کسی که بخواهد بر آن تکیه کند، نهال را خواهد شکست و باعث توقف رشد آن برای همیشه خواهد شد. در این سال ها، نهال درخت باید همه ی تمرکز خود را بر جذب مواد غذایی و رشد و تقویت بیشتر خودش بگذارد. تا اینکه بتدریج بعد از چند سال، تبدیل به درخت مستقل و تنومندی می شود و میوه می دهد. در اینجاست که دیگران می آیند و از سایه و میوه این درخت استفاده می کنند.

بنظر من، برای یک انسان نیز وقتی که در یک زمینه خاصی رشد می کند، چنین حالتی متصور است. در ابتدای رشد، بایستی صرفا بر خودش و تقویت توانمندی ها و مهارت هایش تمرکز کند، تا زمانی که آنقدر در آن زمینه متمایز شود که دیگران داوطلبانه به سراغ او بیایند و از دانش و مهارتش استفاده کنند. انسان ها وقتی که خودشان به دنبال چیزی می روند، آمادگی بیشتری برای پذیرش آن و تغییر دارند، نسبت به زمانی که یک نیروی بیرونی بخواهد آن ها را متحول کند.

بطور خلاصه، اگر در سال های اول رشد خودمان، وسوسه شویم و سعی کنیم به دیگران نیز کمک کنیم و منفعت برسانیم، برای همیشه از رشد باز خواهیم ماند.

این مطلب رو دکتر شیری در کانال تلگرامی خودش به شکل دیگری بیان کرده:


پینوشت: در مسیر رشد و پیشرفت، همواره حالت مطلوب و نهایی خودمان را در نظر بگیریم و نه متوسط فعلی کسانی که در اطرافمان هستند را.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۵۰
علی رسولی